قالب پرشین بلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خبری، اجتماعی، طنز، فرهنگی

مسافرخانه

مرد عارفی به قصد دیدن پادشاه به کاخ او رفت . هنگامی که به آستانه در ورودی کاخ رسید ، هیچ یک از نگهبانان قصر جلو او را نگرفتند .

عارف آن قدر رفت و رفت تا به جایی رسید که پادشاه بر روی تخت خود لم داده بود .

پادشاه با دیدن مرد بلافاصله او را شناخت و از او پرسید : چه می خواهی ؟ عارف گفت : مکانی برای خواب در این مسافرخانه می خواهم .

پادشاه با ناراحتی گفت : اینجا مسافرخانه نیست ، کاخ من است .

عارف دوباره گفت ؛ می توانم بپرسم که این کاخ قبلا متعلق به چه کسی بوده است ؟ پادشاه پاسخ داد : متعلق به پدرم . او الان مرده است .

عارف دوباره پرسید : خوب قبل از پدرت متعلق به چه کسی بوده است ؟ پادشاه گفت : پدربزرگم . او هم مرده است .

عارف خنده ای کرد و گفت : چطور به جایی که افراد مختلف مدت کوتاهی در آن زندگی می کنند و سپس می روند ، مسافرخانه نمی گویی !


[ چهارشنبه 90/6/2 ] [ 11:38 صبح ] [ زهره باقریان ]
درباره وبلاگ


ساعت فلش

کد ساعت

ساعت فلش

کد ساعت



ساعت فلش

کد تقویم

قالب وبلاگ


استخاره آنلاین با قرآن کریم


کد موزیک